کد مطلب:140461 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

وداع دوم حضرت اباعبدالله الحسین با اسیران دشت کربلاء و اهل حرم
از كتب معتبره ارباب مقاتل این طور استفاده می شود كه در روز عاشوراء امام


همام علیه السلام دو مرتبه با اهل حرم وداع و خداحافظی نموده اند اگر چه آن سرور مكرر به خیام اهل حرم آمده و به میدان رفته اند باری وداع دوم كه آخرین باری است آن حضرت با اهل حرم صحبت فرموده در وقتی بود كه آن جناب در میدان مجاهدت ضعف پیدا كرده و زخم بسیار و جراحت بی شمار برداشته و فرق همایونش از ضرب شمشیر مالك بن النسیر الكندی شكافته شده بود.

حضرت با سر برهنه روی به خیام حرم آورده و اخذ من اهل الحرم ما شدبه شج الهام دستمالی گرفت و زخم سر را بست و عمامه بر سر پیچید و با صورت خون آلود فرمود: یا زینب، یا ام كلثوم یا سكینه، یا رقیه یا فاطمة علیكن منی السلام.

چون چشم اهل حرم به صورت و محاسن غرقه به خون امام علیه السلام افتاد همه به شیون درآمدند زیرا در وداع اول اهل حرم آن حضرت را صحیح و سالم دیده بودند ولی اكنون می بینند كه سر مباركش شكسته، پهلوها فرورفته سینه اش سوزان، بدنش لرزان، دلش مجروح و خون از اعضاء و جوارحش ریزان است.

اول كسی كه از جا جست و بنزد امام علیه السلام آمد خواهرش علیا مخدره زینب كبری سلام الله علیها بود، به پای برادر افتاد و فرمود:



اخی یا اخی یا خیر ذخر فقدته

و انفس شی ء صاننی منه نافس



برادرم، ای بهترین ذخیره خواهر كه امروز از دستم می روی و مثل تو جواهری را گم می كنم.



اخی الیوم مات المصطفی و وصیه

و لم یبق للاسلام بعدك حارس



برادرم در واقع امروز پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام از دنیا می روند بعد از تو دیگر برای اسلام و دین نگهبانی نمی باشد.



اخی من لاطفال النبوة یا اخی

و من للیتامی ان قضیت نوانس



برادرم، بعد از تو این اطفال را چه كسی نگهداری كند، و این یتیم ها را كیست كه پرستاری نماید؟


سپس ام كلثوم علیهاالسلام پیش آمده و دامن برادر را گرفت و با گریه و زاری عرضه داشت:



قد كنت لی ذخرا و لكن الفتی

ابدا الیه حمامه مجلوب



فالآن بعدك ظل مجدی قالص

و لماء وجهی خفة و نضوب



ای پناه بی كسان كه سایه مرحمت بر سر ما داشتی و الآن مانند كبوتر تو را صید و سایه دولتت را از سر ما كم كرده و آبروی ما را می برند، ما بی تو زندگانی را می خواهیم چه بكنیم، خود را از گریه هلاك خواهیم نمود.

پس از آن سكینه خاتون سلام الله علیها با دل پرخون نزدیك آمد و دامن پدر را گرفت و با سوز و گدازی خارج از توصیف عرض كرد:



ابی یا ابی ما كان اسرع فرقتی

لدیك، فمن لی بعدك الیوم یكفل



و من للیتامی بعد فقدك سیدی

و من للایامی كافل و مكفل



پدر جان، اكنون وقت یتیمی من نبود چه زود مرا تنها گذاشتی، بعد از تو این بیوه زنان میان این همه دشمنان چه كنند



فعذب حیوتی بعد فقدك والدی

و ما دمت حتی للقیامة حنظل



پدر جان تا سایه پرمهر و محبت تو بر سر ما بود زندگی بر ما شیرین و گوارا بود، الآن روز ما تار و زندگی ما ناگوار شده.

و اما سایر محترمات حرم دور امام علیه السلام را كالكواكب المتحیرة الحافین بالبدر التمام همچون پنج كوكب متحیر (عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل) كه دور ماه شب چهارده را احاطه كرده باشند گرفتند.



سرگشته بانوان حرم گرد شاه دین

چون دختران نعش به پیرامن جدی



جملگی مضطرب، پریشان و لرزان و خائف بودند كه ساعتی دیگر چه بر سرشان خواهد آمد، ملجاء و پناهشان تنها امام علیه السلام بود آن هم در شرف مرگ، باری شصت و چهار زن میان سراپرده یكی دامن امام علیه السلام را گرفته دیگری به دور آن


سرور می گردید، یكی به صورت حزین ناله می كرد چنان غلغله و ندبه می كردند كه خروش در ملاء اعلی افتاد و حضرت با گوشه چشم به یمین و یسار می نگریست و اشگ می ریخت، امام علیه السلام حال زار و وضع نابسامان مخدرات و اطفال را مشاهده می فرمود و به حال آنها می گریست و آنها غربت و مظلومیت سلطان دین را می دیدند و برای آن سرور اشگ می ریختند خلاصه قیامتی برپا شده بود كه جز خدا احدی بر واقع آن واقف نیست این است كه وداع آخر حضرت را اعظم مصائب می دانند.

بهر صورت امام علیه السلام نه می توانست در میان خیمه ها بماند و نه حال بیرون رفتن و جنگ كردن را داشت چه آنكه اگر می خواست از خیمه بیرون بیاید بانوان نمی گذاشتند و اگر می خواست در خیمه بماند لشگر نمی گذاشتند و بی حیائی می كردند و تا نزدیك طناب چادرهای حرم جلو آمده بودند و عربده می كشیدند كه یا حسین تا كی در میان خیمه می مانی، چرا بیرون نمی آئی، ما در این آفتاب و هوای گرم سوختیم.

حضرت فرمود:ها انا هیهنا من اینجا هستم، جائی نرفته ام حالا می آیم، سپس بنحوی خو را از میان محترمات بیرون آورد و تقاضا نمود كه صدا به گریه بلند نكنند زیرا گریه آنها موجب شماتت دشمن می گردد ولی بعد از كشته شدن اگر شیون و ناله كنند اشكالی ندارد.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه در خصائص می فرماید:

پس از آنكه امام علیه السلام بانوان را ساكت و آرام نمود خواهر را به صبر و سكوت و پرستاری اطفال امر فرمود.

علیا مخدره زینب سلام الله علیها كه از گریه نمی توانست خود را باز دارد وقتی دید كه امام علیه السلام میل و خواسته شان سكوت و آرامش و صبر است عرض كرد:

برادر بچشم، صبر می كنم و گریه را در گلو می فشرم و در خیمه می نشینم، عیال


و اطفال را نگهداری می كنم و آن قدر صبر كنم كه صبر از من عاجز شود.

سپس امام علیه السلام فرمود: خواهش دیگر دارم بشرط آنكه بی تابی و بیقراری نكنی.

عرض كرد: به چشم.

حضرت فرمودند: خواهر یك جامه ی كهنه برای من بیاور كه كسی در آن طمع نكند.

عرض كرد: برادر می خواهی چه كنی؟

فرمود: خواهر وقتی مرا كشتند لباس های مرا غارت كرده و بدن مرا برهنه می نمایند، این جامه را می خواهم زیر لباس های خود بپوشم تا كسی رغبت نكند آن را بیرون آورد. [1] .

و وقتی مخدرات حرم شنیدند آقا لباس كهنه خواست تا زیر لباس ها بپوشد و همان كفن او است صدا به ضجه بلند كردند مرحوم طریحی در منتخب می نویسد:

فارتفعت اصوات النساء بالبكاء و النحیب ثم اتی بثوب، فخرقه و مزقه من اطرافه و جعله تحت ثیابه لباس كهنه ای آوردند و به دست حضرت دادند امام علیه السلام چند جای آنرا دریده و سپس برهنه شد و آن را زیر لباس ها پوشید.

شعر



لباس كهنه بپوشید زیر پیرهنش

كه تا برون نكند خصم بدمنش ز تنش



لباس كهنه چه حاجت كه زیر سم ستور

تنی نماند كه پوشند جامه یا كفنش





[1] اكثر ارباب مقاتل قضيه خواستن جامه كهنه را نقل كرده اند از جمله:

مرحوم شيخ مفيد مي فرمايد: ثم انه عليه السلام جاء الي قرب الخيام و دعي بسراويل

مرحوم سيد بن طاووس و ابن شهرآشوب نوشته اند:

حضرت فرمودند: ايتني بثوب عتيق لا يرغب فيه، فاني مقتول، مسلوب.